زندگی دانشجوی دکتری سال سوم خارج از کشور:
ساعت 8:00 بیدار شدن از خواب
ساعت 8:30 در حال رفتن به اتاق شخصی خود در دانشکده اش (از همان روز اول به او در دانشکده یک اتاق اختصاص داده اند که آرام است و دسترسی به اینترنت رایگان دارد)
ساعت 9:00 شروع به تحقیق و انجام تز (روزانه 8 ساعت تحقیق مفید و بدون اینترآپت برای مدت یک سال یک تز عالی را در پی خواهد داشت)
ساعت 11:00 دیدار روزانه با استاد راهنما و مشاور (حسب مورد)
ساعت 13 الی 14 نهار و استراحت
ساعت 17:30 بازگشت به خانه و گرفتن یک دوش
ساعت 17:30 تا 20:30 دیدار و گشت زدن با دوستان
20:30 الی 21 بازگشت به خانه.
21:00 الی 22:00 تلویزیون و سریال محبوب اش.
22:00 آماده شدن برای خواب و استراحت در خوابگاه یا منزلی که با پول اسکالرشیپ فراهم شده است.
حالا مقایسه کنید با زندگی یک دانشجوی دکتری داخل ایران
ساعت 7:00 بیدار شدن از خواب
ساعت 7:30 تا 8:30 در ترافیک رسالت- همت- چمران
ساعت 9:30 مراجعه به سایت برای جستجو در بانک مقالات که بعد از نیم ساعت جستجو و به روز نبودن بانک مقالات و وصل نشدن درست زمانی که به مقالات مورد نظر دسترسی پیدا می کند ساعت 10 می شود کارگاه اموزش در سایت برگزار می شود و باید بلند شود و برود بیرون.
(توضیح اینکه دانشکده مورد نظر با اینکه ایشان دانشجوی سال آخر دکتری است هنوز به ایشان یک اتاق نداده است)
ساعت 10:30 مراجعه به بخش معاونت دانشجویی و پژوهشی برای پرسیدن در مورد خبری که در روزنامه ها زده اند: پرداخت پژوهانه به دانشجویان دکتری! جواب این است: لبخند بر لبان مسوولین.
ساعت 11:15 بازگشت به سمت دفتر کار استاد راهنما که با ایشان قرار گذاشته است. سه نفر در دفتر کار استاد محترم هستند که دانشجویان لیسانس و فوق لیسانس هستند
ساعت 12: رفتن به سلف سرویس دانشگاه، خوردن کبابی که بیرونش سوخته است و درونش خام.
ساعت 12:30 نماز ظهر و عصر. بعد از نماز، دق دلش با لعنت بر برخی از اساتید زورگوی بی سواد نزد خداوند خالی می کند و بعد هم از خداوند صبر می خواهد و تعجیل در امر فارغ التحصیلی
ساعت 13:00 بازگشت به محل کار برای در آوردن یک لقمه نان حلال برای خودش و زندگی آینده و احتمالا همسرش. چون نه دانشگاه پولی می دهد و نه حمایت خانواده تکاپوی هزینه ها را می کند و نه پول حل تمرینی و دستیار پژوهشی بودن مشکلی را حل می کند.
ساعت 13:00 تا 13:45 ترافیک دانشگاه تا محل کار
ساعت 13:45 تا 14:15 دل درد ناشی از کباب کوبیده امروز
ساعت 14:15 تا 17:00 کار روی یک پروژه با ساعتی 5 هزار تومان ساعتی، کار روی پروژه ای که می داند در این مملکت انجام نمی شود و می داند که دردی از مملکت دوا نمی شود و فقط آن را انجام می دهد: برای یک مشت دلار.
ساعت 15:00 در میانه کار تلفن زنگ می زند و به او می گویند که فلان استاد فلان درس را ارایه کرده است اما وقت ندارد ارایه کند لذا بیا به جای ایشان درس بده. اما نه در سوابق دانشگاه نوشته می شود و نه وضعیت درآمدی اش معلوم است و نمره پایان ترم هم دست او نیست. خُب قبول می کند حداقل برای کسب تجربه و رزومه اش بد نیست.
ساعت 17:30 بازگشت به خانه ترافیک کردستان، حکیم، رسالت.
ساعت 18:45 رسیدن به خانه
ساعت 19:00 شنیدن اخبار وقایع بعد از انتخابات و پیشرفت های دانشمندان ایرانی .
ساعت 19:30: ورق زدن چند صفحه کتاب، چت کردن و ایمیل زدن به تمام رفقایی که اکنون خارج کشور هستند
ساعت 20:30 خوردن شام
ساعت 21: نگاه کردن به آخرین قسمت های سریال لاست که تازه به دستش رسیده
ساعت 24: آماده شدن برای خواب
ساعت 8:00 بیدار شدن از خواب
ساعت 8:30 در حال رفتن به اتاق شخصی خود در دانشکده اش (از همان روز اول به او در دانشکده یک اتاق اختصاص داده اند که آرام است و دسترسی به اینترنت رایگان دارد)
ساعت 9:00 شروع به تحقیق و انجام تز (روزانه 8 ساعت تحقیق مفید و بدون اینترآپت برای مدت یک سال یک تز عالی را در پی خواهد داشت)
ساعت 11:00 دیدار روزانه با استاد راهنما و مشاور (حسب مورد)
ساعت 13 الی 14 نهار و استراحت
ساعت 17:30 بازگشت به خانه و گرفتن یک دوش
ساعت 17:30 تا 20:30 دیدار و گشت زدن با دوستان
20:30 الی 21 بازگشت به خانه.
21:00 الی 22:00 تلویزیون و سریال محبوب اش.
22:00 آماده شدن برای خواب و استراحت در خوابگاه یا منزلی که با پول اسکالرشیپ فراهم شده است.
حالا مقایسه کنید با زندگی یک دانشجوی دکتری داخل ایران
ساعت 7:00 بیدار شدن از خواب
ساعت 7:30 تا 8:30 در ترافیک رسالت- همت- چمران
ساعت 9:30 مراجعه به سایت برای جستجو در بانک مقالات که بعد از نیم ساعت جستجو و به روز نبودن بانک مقالات و وصل نشدن درست زمانی که به مقالات مورد نظر دسترسی پیدا می کند ساعت 10 می شود کارگاه اموزش در سایت برگزار می شود و باید بلند شود و برود بیرون.
(توضیح اینکه دانشکده مورد نظر با اینکه ایشان دانشجوی سال آخر دکتری است هنوز به ایشان یک اتاق نداده است)
ساعت 10:30 مراجعه به بخش معاونت دانشجویی و پژوهشی برای پرسیدن در مورد خبری که در روزنامه ها زده اند: پرداخت پژوهانه به دانشجویان دکتری! جواب این است: لبخند بر لبان مسوولین.
ساعت 11:15 بازگشت به سمت دفتر کار استاد راهنما که با ایشان قرار گذاشته است. سه نفر در دفتر کار استاد محترم هستند که دانشجویان لیسانس و فوق لیسانس هستند
ساعت 12: رفتن به سلف سرویس دانشگاه، خوردن کبابی که بیرونش سوخته است و درونش خام.
ساعت 12:30 نماز ظهر و عصر. بعد از نماز، دق دلش با لعنت بر برخی از اساتید زورگوی بی سواد نزد خداوند خالی می کند و بعد هم از خداوند صبر می خواهد و تعجیل در امر فارغ التحصیلی
ساعت 13:00 بازگشت به محل کار برای در آوردن یک لقمه نان حلال برای خودش و زندگی آینده و احتمالا همسرش. چون نه دانشگاه پولی می دهد و نه حمایت خانواده تکاپوی هزینه ها را می کند و نه پول حل تمرینی و دستیار پژوهشی بودن مشکلی را حل می کند.
ساعت 13:00 تا 13:45 ترافیک دانشگاه تا محل کار
ساعت 13:45 تا 14:15 دل درد ناشی از کباب کوبیده امروز
ساعت 14:15 تا 17:00 کار روی یک پروژه با ساعتی 5 هزار تومان ساعتی، کار روی پروژه ای که می داند در این مملکت انجام نمی شود و می داند که دردی از مملکت دوا نمی شود و فقط آن را انجام می دهد: برای یک مشت دلار.
ساعت 15:00 در میانه کار تلفن زنگ می زند و به او می گویند که فلان استاد فلان درس را ارایه کرده است اما وقت ندارد ارایه کند لذا بیا به جای ایشان درس بده. اما نه در سوابق دانشگاه نوشته می شود و نه وضعیت درآمدی اش معلوم است و نمره پایان ترم هم دست او نیست. خُب قبول می کند حداقل برای کسب تجربه و رزومه اش بد نیست.
ساعت 17:30 بازگشت به خانه ترافیک کردستان، حکیم، رسالت.
ساعت 18:45 رسیدن به خانه
ساعت 19:00 شنیدن اخبار وقایع بعد از انتخابات و پیشرفت های دانشمندان ایرانی .
ساعت 19:30: ورق زدن چند صفحه کتاب، چت کردن و ایمیل زدن به تمام رفقایی که اکنون خارج کشور هستند
ساعت 20:30 خوردن شام
ساعت 21: نگاه کردن به آخرین قسمت های سریال لاست که تازه به دستش رسیده
ساعت 24: آماده شدن برای خواب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر